زیباترین شعر محرم
زیباترین شعر محرم


آرشيو مطالب

آذر 1394

آبان 1393

مهر 1393

تير 1393

لینک دوستان

قالب وبلاگ

سیندرلا

استقلالی

gps ماشین ردیاب

دیلایت فابریک

جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شخصی و آدرس behroz1393.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب بلاگفا


نويسندگان
ـــــــــبی انتها تا خـــــــــدا

نويسندگان
خدا × آشنای غریب ,


درباره وبلاگ



به وبلاگ من خوش آمدید

پیوند های روزانه

تنهای کربلا

خدا خدا خدا

علی طباطبایی

خنده بر لب

چرت و پرت

حجاب تو

محرم حسینی

منتظر فرج

مادرانه

شهدایی

حمل و ترخیص لباس از چین به ایران

حمل و ترخیص لنج دبی

جلو پنجره لیفان ایکس 60

الوقلیون

تمام پیوند های روزانه

مطالب پیشین

نکات مهم راجع به زیارت اربعین

سریع ترین روش برای کاهش وزن

گاهی چه دلتنگ می شوم

زیباترین شعر محرم

شعری جدید از سید حمید برقعی در وصف سیدالشهدا علیه السلام

تنها

برای خودم ....

ی گلشن پاییزی

نهایی

غربت

آشنای غریب

خوش بحال ....

تبلیغات


تبلیغات



آمار بازديد

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:






Up Page


زیباترین شعر محرم

 

مهمان منی که مثل من تنهایی                هم صحبت تنهایی آدم هایی بشکن دل خسته را ولی آهسته      ای غم ! به کسی نگفته ام اینجایی//گل رز سرخ قرمز رها شد روی زمین دلم شکست تمام شدم .gif

شعری بسیار زیبا و محزون از سید حمیدرضا برقعی

ya hooooooooooooosein

 

با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است

در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست
شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست

بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند
دارد غروب فرشچیان گریه می کند

با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید
او را چنان فنای خدا بی ریا کشید
حتی براش جای کفن بوریا کشید

در خون کشید قافیه ها را ، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را

اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت
این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
"خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت

بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود"
اوکهکشان روشن هفده ستاره بود


خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن ...
پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن ...
خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن ...
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن ...

در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ‌کس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...

 

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







نوشته شده توسط ـــــــــبی انتها تا خـــــــــدا در سه شنبه 6 آبان 1398





Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by binahayattakhoda This Template By

دوستانه

منوی اصلی

به وبلاگ من خوش آمدید

دسته بندی
لینک دوستان
آرشیو مطالب
<-ArchiveTitle->
آخرین مطالب
آخرین محصولات
نویسندگان
لینک های روزانه
برچسب ها
دیگر موارد

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:






Up Page
امکانات جانبی
<-ShortDescription-> <-ProductPrice-> تومان

<-ProductPage->

<-PostTitle->
ن : <-PostAuthor-> ت : <-PostDate-> ز : <-PostTime-> | +

<-PostContent->

:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->،

:: برچسب‌ها: <-TagName->,
ادامه ی مطلب
.:: ::.


تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به دوستانه مي باشد.